سرنوشت سوخته ۳۵
یه روز مونا بعد از همسرش به سمت شرکت میره چون به خاطر یه قرار داد مسخره کمی باهم مشکل پیدا کرده بودن
مثل هر روز از خواهرش و پسرک ناز خودش خدافظی میکنه
مونا: پسرک ناز مامان نمیای یه بو.س بدی به من تا مامانی بره
جونگکوک: اومدممممم مامان خوشملم(بدو بدو با اون پا های نازش به سمت مامان همشون ماهش میره و پشت سرش خاله یوراش همراهش با لبخند میاد)
مونا: خب مامان مواظب خودت باش . باشه؟اذیت خاله یورا هم نکن
جونگکوک: نه مامانی خیالت لاحت باشه قول میدم از حاله یورا خوب مواظبت کنم(با حالت شیطون مخصوص به خودش)
مونا و یورا هر دو میخندن
یورا: ای خاله قروبن اون شیرین زبونیت بشه
بعد یورا و مونا همو بغل میکننند
شاید این اخرین دیدار هم دیگه باشه...... شاید دیگه مونا از دفتر خاطرات جونگکوک کوچولو پاک بشه شاید کوک
بقیه زندگیشو بدونه مامان مونای خودش که حکم فرشته داشت براش باید سپری کنه
ولی این حق کوک بود؟
حق یورا که روز به روز وابستگیش به خواهرش بیشتر میشدبود؟ حق جئون بود که واسه مونا حاضر بود بمیره ولی اشکشو نبینه و قرار بود امروز از دلش دربیاره ولی................زندگی خیلی زود دیر میشه
کوک و یورا .مونا رو تا دم در بدرقه کردن انگار به سه تاشون وحی شده بود که اخرین دیداره
مونا: خدافظ قربونتون بشم
مونا واسه کوک و یورا و یورا و کوک هم واسه مونا دست تکون میدادن همون جا بود که ماشین با سرعت همچون ج.ت میاد و به مونا میزنه و تمام
مثل هر روز از خواهرش و پسرک ناز خودش خدافظی میکنه
مونا: پسرک ناز مامان نمیای یه بو.س بدی به من تا مامانی بره
جونگکوک: اومدممممم مامان خوشملم(بدو بدو با اون پا های نازش به سمت مامان همشون ماهش میره و پشت سرش خاله یوراش همراهش با لبخند میاد)
مونا: خب مامان مواظب خودت باش . باشه؟اذیت خاله یورا هم نکن
جونگکوک: نه مامانی خیالت لاحت باشه قول میدم از حاله یورا خوب مواظبت کنم(با حالت شیطون مخصوص به خودش)
مونا و یورا هر دو میخندن
یورا: ای خاله قروبن اون شیرین زبونیت بشه
بعد یورا و مونا همو بغل میکننند
شاید این اخرین دیدار هم دیگه باشه...... شاید دیگه مونا از دفتر خاطرات جونگکوک کوچولو پاک بشه شاید کوک
بقیه زندگیشو بدونه مامان مونای خودش که حکم فرشته داشت براش باید سپری کنه
ولی این حق کوک بود؟
حق یورا که روز به روز وابستگیش به خواهرش بیشتر میشدبود؟ حق جئون بود که واسه مونا حاضر بود بمیره ولی اشکشو نبینه و قرار بود امروز از دلش دربیاره ولی................زندگی خیلی زود دیر میشه
کوک و یورا .مونا رو تا دم در بدرقه کردن انگار به سه تاشون وحی شده بود که اخرین دیداره
مونا: خدافظ قربونتون بشم
مونا واسه کوک و یورا و یورا و کوک هم واسه مونا دست تکون میدادن همون جا بود که ماشین با سرعت همچون ج.ت میاد و به مونا میزنه و تمام
- ۳.۶k
- ۰۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط